X
تبلیغات
آرشیو شهریور ماه 87 - سجاده ای پر از یاس آرشیو شهریور ماه 87 - سجاده ای پر از یاس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : سه شنبه 103 اردیبهشت 4 ، 11:9 عصر
[ و به عمار پسر یاسر فرمود ، چون گفتگوى او را با مغیره پسر شعبه شنود . ] عمار او را واگذار ، چه او چیزى از دین بر نگرفته جز آنچه آدمى را به دنیا نزدیک کردن تواند ، و به عمد خود را به شبهه‏ها در افکنده تا آن را عذرخواه خطاهاى خود گرداند . [نهج البلاغه]
صحفیه ای از نیاز نثار جانان

در شب قدر برایم  تو براتی بفرست         شاید این جان رمضان دگری سر نکند

خدایا با نامه ای سیاه و با قلبی امیدوار به سویت آمدم . مرا در میهمانی خوددعوت کردی و حال منتظرم که با دست پر روزهای آخر این میهمانی رابا بخشش و شادی تو سپری کنم.

ای آنکه مرا از خود بیشتر دوست میداری..... چگونه در این شبهای نورانی می توان با تو نجوا نکرد... چگونه میتوان تورا لبیک نگفت... چگو نه ؟؟

آنگاه که در زلال دعای مجیر دستانم را بر آاسمان شب قدر بلند میکنم تنها تورا می خوانم... و می خواهم از تو که در الغوث دعای جوشن مرا لبیک گویی..

 ای خوب نه تنها برای سیاهی نامه اعمالم اشک میریزم..بلکه برای دوری از تو و عقب ماندن از قافله دوستان تو میگریم.... ای انکه هر چه بخواهی توانایی... مرا به قافله باز رسان... چه می گویم؟؟؟ مرا آن ده که ان به...

مردم به دنبال زیبایی به سوی کوه صحرا روان میشوند و یا به زیرآ بها سرک می کشند حال آنکه تو را در طروات یک تکبیر میتوان دید و لمس کرد... ای که نامت همیشه زنده میکند هر دل مرده و فسرده ای را.... خود را هر شب به بهانه یا فتن تو دلگرم میکنم... غافل از آنکه تو در نهان دل جای داری ... آبا روزی میرسد که بشکافم و بنشانم دلم را به حضور ات؟؟...

وه چه زیبا  میشود آنگه که رنگ دلم به انوار تو مزین شود ... و چه طرب انگیز میشود وقتی  در گنجینه نهان دل  گوی رب العالمینی تو را پیدا کنم...

شب به سحر میرسد و بانگ اذان نوید در می دهد که شب به پایان رسید.... چه می شود که با اذان صبح این شوق و شور به وصال ات میسر شود ای خوب خوب؟؟

نگارم !!آشتی کن که دلم را برای پاک شدن به تاراج تو گذاشته ام... از این پس تنها با تو و برای تو خواهم زندگی کرد ...چرا که دلی که تو درآن نباشی زنده نیست و زندگی نخواهد کرد..

به شوق وصال ات شبانه به کوچه های قدر گذرم دادند...... نترسیدم از این ره چو مژده به وصال در انتهای کوچه مرا نوید دادند

عزیزا مرا چندین نه بلکه بسیار حاجت است .. بزرگترین آن ظهور گل نرگس است .. مرا ای آفتاب نور خود باز رسان قل از انکه درکوره راه زندگی در تاریکی های جهل فسرده شوم

مهربانا بهفضل و کرم ان از نافه خوشبوی یار مشام جانمان را پر کن و  برایش محیا کن انچه ملزوم است..... آمین  اللهم آمین

 لینک دیدنی هدیه به عاشقان کوی دوست :لیلی قدر در حرمین شرف

شب است و خجالت بر سراپای  ناپاکی که در حریم خدا کمر به کشتن شیر خدا بسته...

و تنها اوست که میداند به کجا قدم میگذارد تا به آواز فزت و برب الکعبه سرود رفتن سر می کند.. طبیبی که سالها زخم دل مردم در مانده را میبست هیچ دارو و دستمالی نتوانست زخم دل اش را بر بندد ... پدری که شبانه عنان نان و خرما به دوش می کشید و شیر از سفره فرزندان خود بر میگرفت و به کام یتیمان میبرد.. امشب برای درمان زخم سرش مهمان کاسه شیری از یتیمان میشود که ازمحبت و مهر علی سر شار  شده... و با اشک عشق آنان همراهی شده تا مگر پدر یتیمان سایه اش برسر شان باز بماند.

دوستان بزرگواری که خواهان دستیابی به دانلود و متن ترجمه نوای وبلاگ هستن به این لینک مراجعه کنند:لینک کلیک کنید





کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی
لیالی قدر در حرمین شریف عراق

شب قدر است و طی شد نامه هجر

سلام فیه حتی مطلع الفجر

 لینک مربوطnews:www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=393558

محفل قرانی در نجف اشرفhttp://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=396633

مراسم لیالی قدر شب نوزدهم ماه مبارک رمضان با حضور گسترده مردم شب گذشته در کربلا برگزار شد.

 

 

 





کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی
در سالروز میلاد کریم اهل البیت

 

1017588rzolrv0qugimg/daneshnameh_up/f/f8/imamhassan1.jpg1017588rzolrv0qug

6.gif

از امام حسن علیه السلام اشعاری در تاریخ به ثبت رسیده است که به برخی از آنها اشاره می‌شود:


ذری کــدر الایام ان صفائـها *** تولـی بایام السـرور الذواهب
و کیف یغر الدهر من کان بینه *** و بین اللیالی محکمات التجارب


به رنج های روزگار اعتنا مکن، زیرا ایام خوش نیز می‌گذرد. (پس ایام سختی هم سپری می‌شود.) کسی که دارای تجربه‌های محکمی است، در سختگی‌های روزگار، چگونه فریب می‌خورد؟


قل للمقیـم بغیرداراقامـه *** حان الـرحیـل فودع الاحبـابـا
ان الذین لقیتهم وصحبتـهم *** صاروا جمیعا فی القبور


به آن کس که در غیر جایگاه خود، رحل خویش را افکنده است بگو زمان کوچیدن فرا رسید. پس دوستان را بدرود گوی، زیرا آنان که تو با ایشان همنشین بودی نیز همگی در قبرهایشان آرمیده‌اند.


یااهل لذات دنیا لابقاءلها *** ان المقـام بظـل زائـل حمـق


ای خو کردگان به لذت های زودگذر دنیا! اقامت در زیر سایه‌ای گذران نابخردی است.


لکسره من خسیس الخبز تشبعنی *** وشربه من قراح الماء یکفینی
من رقیق الثوب تسترنی *** حیاوان مت یکـفینـی لتکفینی


پاره نانی بی ارزش سیرم می کند و جرعه آبی اندک سیرابم می سازد. لباسی مندرس و کهنه تا وقتی زنده ام بدنم را می پوشاند، و پس از مرگم همان برای کفنم کفایت می‌کند.


نحن انـاس نوالنـا خضل *** یرتع فیه الرجاء والامـل تجودقبل
السوال انفسنا *** خوفاعلی ماء وجه من یسل
لوعلم الجر فضل نائلنا *** لغاض من بعد فیـضه خجـل


ما مردمی هستیم که بخشش‌مان همچون سبزه‌زاری تازه است که امید و آرزو در آن می‌چرد. پیش از اینکه کسی تقاضا کند، نفوس ما ناخودآگاه می‌بخشند تا مبادا آبروی سائل ریخته شود. اگر دریا فراوانی بخشش ما را می‌دانست، پس از بالا آمدن، بی‌تردید، با خجالت فروکش می‌کرد.


6) انی السخاء علی العباد فریضه *** للـه یقـرء فــی کتـاب محـکم
وعـدالعـبادالاسـخـیاء جنـانه *** واعـد للبـخـلاء نـار جـهـنـم
من کـان لاتـندی یـداه نبـائل *** للـراغـبین فلـیس ذاک بمسـلم


بخشش از طرف خدا بر بندگان واجبی است که در کتابی محکم (قرآن) خوانده می‌شود. خدای متعال بندگان بخشنده اش را نوید بهشت داده و برای بخیلان، آتش جهنم را آماده ساخته است. هر کس که دستش به بخشش بر سائلان گشوده نمی‌گردد، به‌راستی مسلمان نیست.
عربی با عصبانیت نزد رسول خدا رفت و خواست از پیامبر سوالاتی کند.
پیامبر فرمود:«اگر می خواهی یکی از اعضایم جوابت را می دهد.»
گفت:«مگر عضو بدن پاسخ می دهد؟»
پیامبر فرمود:«آری.» آن‌گاه به حسن بن علی علیه اسلام که کودکی خردسال بود فرمود:«برخیز و پاسخش را بده.»
عرب گفت:«خودش هیچ نمی‌گوید و از بچه‌ای می‌خواهد با من سخن بگوید.»
پیامبر فرمود:«به‌زودی می‌بینی که او دانا به پاسخ‌ سوالات توست.»
حسن علیه السلام فرمود:«ای مرد عرب، اندکی صبر کن.» و سپس چنین سرود:


ماغـبیـا سالت وابـن غبـی *** بل فقیها اذن وانت الجهول
فـان تک قدجهـلت فان عندی *** شفاء الجهل ماسـال مسؤول
وبحـر الا تقـسـمه الدوالی *** ثـراثا کـان ورثـه رسول


تو نه از شخص کودنی سوال کرده‌ای، و نه از فرزند شخص کودنی. بلکه از شخصی دانا پرسش نموده‌ای. اگر کسی از من چیزی بپرسد، درد نادانی‌اش را شفا می‌بخشم. نزد من اقیانوسی از دانش است که در ظرف‌ها نمی‌گنجد، و این دریای دانش میراثی است که از رسول خدا رسیده است.
8) مردی نزد حضرت امام حسن علیه السلام رفت و اشعاری گفت به این مضمون که:«برای من چیزی که حتی یک درهم ارزش داشته باشد، باقی نمانده، و شاهدم پریشان‌حالی من است. آری، آنچه برای من باقی مانده، آبرویم است که آن را نفروختم ولی اینک می‌بینم فروشش به تو می‌ارزد.»
امام به خادم خود گفت:«چقدر پول داریم؟»
گفت:«دوازده هزار درهم.»
امام فرمود:«همه‌ی آن را به این مرد فقیر بده. من از او خجالت می کشم که بیش از این ندارم.»
خادم گفت:«چیزی برای خودمان نمی‌ماند.»
فرمود:«همه را بده، و به کرم خدا خوش‌بین باش.»
سپس اشعاری بر وزن اشعار او سرود:


عاجـلتنا فـاتک وابـل بـرنا *** طلـا ولـوامهـلتنا لـم تـمطر
فخذ القلیل وکن کانک لم تبع *** ماصـنته و کـاننـا لـنـشتر


«با عجله از ما تقاضا کردی، و لذا باران شدید بخشش ما به صورت بارانی کم و پراکنده بر تو بارید، و اگر ما را مهلت می دادی چنین بر تو نمی‌بارید. پس این اندک را بپذیر و چنان باش که گویا چیزی را که برای خود نگه داشته بودی (آبرویت) نفروخته ای و ما نیز آن را نخریده‌ایم.»
مراجعه شود به:
سخنان امام حسن مجتبی علیه السلام





کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی
مقام حضرت خدیجه در پیشگاه خدا و رسول اکرم

                                             حضرت خدیجه

امشب دل تنگ مرا اشکم روایت می‌کند                                            امشب خدیجه با تو ای اسماء وصیت می‌کند

اسماء بهار عمر من امشب به پایان می‌رسد                                      زهرا سرش بر سینه‌ام من بر لبم، جان می‌رسد

اسماء ببر از من پیام بر خاتم پیغمبران                                               بر گو کنار تربتم امشب بیا قرآن بخوان

در سال دهم بعثت دو حادثه دردناک و جانسوز بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد گشت، چنان که در تاریخ آمده است: «وَردَ عَلَی رَسولِ الله أمْران شدیدانِ عَظیمانِ وَ جَزَعَ جَزَعاً شدیداً؛ دو امر بزرگ و سخت بر پیامبر وارد شد به گونه‌ای که فریاد و ناله شدید حضرت بلند شد.» آن دو امر یکی رحلت جانسوز ابوطالب بود که در 26 رجب سال دهم بعثت و یا هفتم رمضان، همان سال واقع شد، و دیگری وفات یار فداکار آن حضرت، خدیجه کبری بود که در دهم رمضان همان سال اتفاق افتاد.

آنچه در پیش رو دارید نگاهی است گذرا، به مقامات خدیجه کبری، بانوی فداکار و صبور اسلام، در پیشگاه الهی و نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

ریشه مقامات و فضائل خدیجه

قطعاً فضائل و مقامات حضرت خدیجه بدون اسباب و علّت نمی‌تواند باشد. عقل و عنایات و الطاف الهی، ریشه فضائل و مقامات اوست.

در کلمات برخی موّرخان به این جملات برمی‌خوریم: «کانَتْ خَدیجَةُ إمْرَأةً عاقِلَةً شَریفَةً مَع ما أرادَ اللهُ بِها مِنَ الکرامَةِ وَالْخَیْرِ وَ هِیَ یَوْمَئذٍ أفْضَلُهُمْ نَسَباً وَ أعْظَمُهُم شَرَفاً وَ أکْثَرُهُمْ مالاً؛ خدیجه با آنچه خداوند از بزرگی و خیر که نسبت به او اراده کرده بود، بانوی خردمند شریفی بود. او در آن دوران از برترین افراد در نسب و بزرگترین شخصیت در شرف و ثروتمندی بود.»[2]

ایمان خدیجه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و انتخاب او به عنوان همسر آینده، در کنار درایت و لطف الهی نقش تعیین کننده‌ای در فضائل و مقامات خدیجه سلام الله علیها دارد.

جالب این است که راهب نصرانی این مسئله را قبل از رسالت پیامبر و ازدواج او با خدیجه به خوبی پیش بینی کرد که اگر خدیجه پیغمبر را رها نکند به مقامات و فضائل عظیمی دست خواهد یافت؛ آنجا که به میسره غلام خدیجه گفت: «ای میسره به خانم و مولای خود سلام مرا برسان و به او اعلام کن که به آقای مردم [حضرت محمد] دست یافته است. و به زودی برای او (خدیجه) شأن و جایگاهی خواهد بود و بر تمامی خاص و عام برتری می‌یابد و بترسان او را از این که نزدیک شدن به این آقا (محمد صلی الله علیه و آله) را از دست بدهد؛ زیرا خداوند بلند مرتبه به زودی نسل او را از نسل محمد قرار خواهد داد و نام [نیکش] تا آخر الزمان خواهد ماند.» [3]

                                       حضرت خدیجه

این پیش بینی نشان می‌دهد که در کتب آسمانی گذشته و یا در بیانات انبیاء، کاملاًً مقام و منزلت خدیجه سلام الله علیها بیان شده بود، از این رو راهب نصرانی به خوبی و با دقت تمام آن را بیان و پیش‌بینی کرد. و جالب‌تر این که زنان قریش از جمله صفیّه دختر عبدالمطلب در شب ازدواج خدیجه و جشن عروسی او نیز به این امر اشاره کرد که: «ای خدیجه! در این شب به چیزی اختصاص یافتی که هیچ کس غیر از تو بدان دست نیافته است، و جز تو از قبائل عرب و عجم به آن نرسیده است، پس گوارایت باد به آنچه به تو داده شد و از عزّت و بزرگی به تو رسید.» [4]

البته خدیجه هم به خوبی برای استقبال از این مقام و منزلت سرمایه گذاری نمود. در آغاز، تمام اموال و هستی خویش را تقدیم حضرت محمد صلی الله علیه و آله نمود. خدیجه به عمویش ورقه گفت: « این اموال را بگیر و نزد محمد ببر و به او بگو همه این اموال هدیه است برای او و ملک او می‌باشد، هر گونه خواست در آن تصرف نماید، و به او بگو که تمام اموال و برده‌های من، و تمامی کنیزها و آنچه در تحت تصرّف من است به محمد صلی الله علیه و آله هبه کردم، به خاطر احترام و تجلیل از او. پس ورقه بین زمزم و مقام (ابراهیم) ایستاد و با صدای بلند اعلام کرد: ای گروه عرب! خدیجه شما را شاهد گرفته است بر این که خود و مالش، و بردگان و کنیزان و خادمان، و چهار پایان و مهریه و هدایای او همه برای محمد صلی الله علیه و آله است، و این هدیه به خاطر تجلیل و تعظیم از او و به جهت علاقه به اوست، شما نیز بر این امر شاهد باشید.» و بعد از بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با ایمان خویش، مقامات و فضائل خود را بیمه نمود.

الف. مقام خدیجه در پیشگاه الهی

خداوند متعال بارها موقعیت و مقام خدیجه را از طرق گوناگون آشکار نموده، و از منزلت رفیع او در درگاه الهی پرده برداشته است که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

1. سلام خاص الهی

بارها سلام سفارشی و مؤکّد ربوبی توسط جبرئیل به محضر خدیجه رسیده است. ابو هریره نقل کرده است که: «أتی جَبْرَئیلُ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله، فَقالَ: هذِهِ خَدیجَةُ قَدْ أتَتْکَ مَعَها إناءٌ مُغطّی فیه إدامٌ أوْ طَعامٌ أوْ شَرابٌ فَإذا هِیَ أتَتْکَ فَاقْرَأ عَلَیْهاالسَّلامَ مِنْ رَبِّها، وَ مِنِّی السَّلام ... [5]؛ جبرئیل نزد پیامبر آمد و گفت: خدیجه همراه با ظرفی سر پوشیده که در آن خورشت یا غذا یا نوشیدنی است نزد تو می‌آید، پس هرگاه آمد، سلام پروردگارش و سلام من را به محضر او برسان.»

در روایت دیگری می‌خوانیم: «إنَّ جَبْرَئیلَ أتی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقالَ إقْرَءْ خَدیجَةَ مِنْ رَبِّها السَّلامَ فَقالَ رَسولُ الله صلی الله علیه و آله: یا خَدیجَةُ هذا جَبْرَئیلُ یُقْرِئُکَ مِنْ رَبِّکِ السلامَ، قالَتْ خَدیجَةُ: اللهُ السَّلامُ وَ مِنْهُ السَّلامُ وَ عَلی جَبْرئیلَ السَّلامُ [6]؛ به حقیقت جبرئیل نزد پیامبر آمد پس گفت: به خدیجه از طرف پروردگارش سلام برسان، پس حضرت فرمود: ای خدیجه این جبرئیل است که از طرف پروردگارت سلام می‌رساند. خدیجه گفت: خدا سلام است و سلام [و سلامتی] از اوست و بر جبرئیل سلام باد.»

                                                                        حضرت خدیجه

امّا سلام سفارشی جبرئیل علاوه بر آنچه که در ضمن روایات قبلی اشاره شد در روایت دیگری با سند صحیح از طریق بزرگان رواة شیعه، به این صورت نقل شده است: «عَنْ زُرارة وَ حَمْران بنِ أعْیَنْ وَ مُحَمَّد بن مُسْلِمْ عَنْ أبی جَعْفَر علیه السلام، قالَ: حَدّثَ أبو سَعید الخِدِری أنَّ رَسولَ الله قال: إنَّ جَبْرَئیلَ أتانی لَیْلَةً اُسری بی فَحینَ رَجَعْتُ قُلْتُ: یا جَبْرَئیلُ هَلْ لَکَ مِنْ حاجَةِ؟ قالَ: حاجَتی أنْ تَقْرَءَ عَلی خَدیجَةَ مِنَ اللهِ وَ مِنِّی السّلامَ وَ حَدَّثَنا عِنْدَ ذلِکَ أنَّها قالَتْ حینَ لَقِیَها نَبیُّ الله فَقال الَّذی قالَ جَبْرَئیلُ فقالَتْ: إنَّ الله هُوَ السَّلامُ وَ مِنْهُ السَّلامُ وَ إلَیْهِ السَّلامُ وَ عَلَی جَبْرَئیلَ السَّلامُ[7]؛ امام باقر علیه السلام به زراره و حمران و محمد بن مسلم چنین روایت کرد که ابوسعید خدری نقل کرد که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آن شبی که در معراج بودم، به هنگام بازگشت جبرئیل نزد من آمد. به جبرئیل گفتم: ای جبرئیل! آیا حاجتی داری؟ پاسخ داد: حاجت من این است که از طرف خدا و من به خدیجه سلام الله علیها سلام برسانی. و نقل کرد که: چون رسول خدا پیغام جبرئیل را به خدیجه رسانید، خدیجه پاسخ داد: همانا خدا سلام است و سلام ‍]و سلامتی] از اوست و سلام به سوی اوست و بر جبرئیل سلام باد.»

2. فرستادگان ویژه الهی

هر کس در مسیر الهی حرکت کند، خداوند هرگز او را رها نکرده و تنها نخواهد گذاشت. نمونه بارز آن سرگذشت خدیجه کبری سلام الله علیها است. هنگامی که وضع حمل آن بانو نزدیک گشت، به زنان قریش و بنی‌هاشم پیغام داد که مرا در این امر یاری نمایید، ولی آنان پاسخ دادند: ای خدیجه! چون تو در ازدواجت از سخنان ما سرپیچی نمودی، و محمد یتیم را به همسری برگزیدی، ما نیز تو را یاری نمی‌کنیم. خدیجه از این جواب سخت غمگین گشت، در این هنگام چهار زن همانند زنان بنی‌هاشم وارد شدند در حالی که خدیجه از دیدن آنان هراسان بود، یکی از آن چهار زن به خدیجه گفت: غمگین مباش، پروردگارت ما را برای یاری تو فرستاده است. ما خواهران و یاوران تو هستیم. من «ساره» هستم، این «آسیه دختر مزاحم » رفیق بهشتی تو است و این هم «مریم دختر عمران» است و این یکی «کلثوم خواهر موسی بن عمران» است. خدا ما را برای کمک به تو فرستاده است تا یاور و پرستار تو باشیم[8]...» راستی که باید گفت: ?ألَیْسَ اللهُ بِکافٍ عَبْدَهُ?[9]؛ آیا خداوند برای [حمایت و دفاع از] بنده‌اش کافی نیست؟»

                                                               حضرت خدیجه
3. کفن بهشتی

خدیجه کبری سلام الله علیها در لحظات احتضار «اسماء بنت عمیس» را به نزد خویش طلبید و در مورد دخترش فاطمه زهرا سلام الله علیها به او سفارشاتی کرد. آنگاه فاطمه را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله واسطه قرار داد که از رسول خدا، خواهش کند تا یکی از لباس‌های خود را کفن خدیجه قرار دهد. وقتی فاطمه نزد پدر رفت و درخواست مادر را مطرح کرد، اشک از چشمان حضرت جاری گشت، چیزی نگذشت که جبرئیل نازل شد در حالی که کفنی از بهشت همراه خویش داشت که خداوند آن را برای خدیجه فرستاده بود.[10]

آری انسانی که تمام ثروت خویش را دو دستی در راه خدا تقدیم نموده است، در پیشگاه الهی این عظمت را پیدا می‌کند که خداوند کفن بهشتی برای او بفرستد، و اینگونه از ایثار و انفاق او تقدیر به عمل آورد.

4. در قصری از بهشت

قبل از رحلت خدیجه کبری، خداوند متعال بارها توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از جایگاه ویژه خدیجه در بهشت خبر داد، از جمله «عکرمه» از «ابن عباس» نقل می‌کند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اَفْضَلُ نِساءِ أهْلِ الجَنَّةِ خَدیجَةُ بِنْتُ خویلدْ، وَ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحمَدٍ وَ مَرْیَمُ ابْنَتَ عِمْرانَ وَ آسِیَةُ بَنْتُ مزاحِمْ ...؛ بهترین زنان بهشت اینانند، خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمّد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون).»[11]

و از عبدالله جعفر نقل شده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «أمِرْتَ أنْ أُبَشِّرَ خَدیجَةَ بِبَیْتٍ مِن قَصَبٍ لاصَخَبَ فیهِ ولا نَصَبَ؛ دستور داده شده‌ام که خدیجه را به خانه طلایی که در آن زحمت و خصومت، وجود ندارد بشارت دهم.»[12] و همین مضمون نیز از عبدالله بن ابی اوفی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است.[13]

آنگاه که رسول اکرم در حال احتضار قرار گرفت، فاطمه زهرا علیهاالسلام درباره جایگاه آن حضرت در قیامت پرسش‌هایی کرد، از جمله پرسید: «أیْنَ والِدَتی خَدیجَةُ؛ [در آن روز] مادرم خدیجه کجاست؟» حضرت فرمود: «فی قَصْرٍ لَهُ أرْبَعَةُ أبْوابٍ إلی الجَنَّةِ؛ [خدیجه] در قصری است که چهار در به سوی بهشت دارد.[14]»

 

ب. منزلت خدیجه در نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

هر گاه انسانی در پیشگاه الهی از چنان مقامی برخوردار باشد، نگفته پیدا است که در نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز دارای منزلتی رفیع است چنانکه تاریخ نیز گواهی می‌دهد که محبوب‌ترین همسران پیامبر اکرم نزد او، خدیجه کبری علیهاالسلام بود.[15]

حضرت 24 سال با حضرت خدیجه زندگی کرد و تا زنده بود به احترام او همسر دیگری اختیار نکرد.

«جان دیون پورت انگلیسی» می‌گوید: «با وجود این که خدیجه در چنان سن و سال [بالایی] بود و به حسب قائده بایستی زیبایی دوران جوانی خود را از دست داده باشد، با این حال محمد تا آخرین دقیقه حیات خدیجه، نسبت به او وفادار ماند و تا زنده بود همسر دیگری اختیار نکرد.»[16

بعد از رحلت آن بانوی گرامی نیز پیامبر صلی الله علیه و آله او را فراموش نکرد و دائماً به یاد او بود که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

1. یاد خدیجه

« عائشه می‌گوید: رسول خدا از خانه بیرون نمی‌رفت، مگر این که خدیجه را به نیکی یاد می‌کرد و برای او استغفار می‌نمود. روزی از او یاد کرد، من حسد بردم و گفتم: خداوند جایگزین آن پیرزن به تو عطا کرده است!! پیامبر شدیداً خشمگین شد.»

و ادامه می‌دهد که: رسول خدا فرمود: «خَدیجَةُ وَ أیْنَ مِثْلُ خَدیجَةَ، صَدَّقَتْنی حِینَ کَذَّبَنی النَّاسُ وَ وَازَرَتْنی عَلی دینِ اللهِ وَ أعانَتْنی بِمالِها؛ خدیجه و کجاست مثل خدیجه؟ او مرا تصدیق کرد آنگاه که مردم مرا تکذیب نمودند و با مال خود مرا بر دین خدا کمک و یاری کرد.» [17]

این قضیه بارها تکرار شده است؛ از جمله روزی پیامبر اکرم در جمع همسران خویش حضور داشت و از خدیجه یاد نمود و در فراق او گریست. عائشه گفت: بر پیرزن سرخ روی از تیره بنی‌اسد می‌گریی؟ رسول خدا فرمود:

                                                          حضرت خدیجه

«صَدَّقَتْنی اِذا کَذَّبْتُمْ وَ آمَنَتْ بی اِذْ کَفَرْتُمْ وَ وَلِدَتْ لی اِذْ عَقِمْتُمْ. قالَتْ عائِشَةُ: فَما زِلْتُ اَتَقَرَّبُ اِلی رَسُولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله بِذِکْرِها؛[18] خدیجه روزی که شما مرا تکذیب کردید، تصدیق نمود و روزی که کفر ورزیدید او به من ایمان آورد و فرزند برای من آورد و شما نازا بودید. عایشه اضافه می‌کند: همیشه این گونه بود که من با بیان خوبی‌های خدیجه به پیامبر خدا تقرّب می‌جستم.»

2. اظهار محبّت به دوستان خدیجه

از آنجا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شدیداً به خدیجه محبّت و ارادت داشت، نسبت به دوستان و آشنایان او نیز اظهار محبّت و دوستی می‌کرد. به همین جهت هنگام ذبح قربانی می‌فرمود: از گوشت آن برای دوستان خدیجه نیز ببرید؛ چرا که «إنّی لَأُحِبُّ حَبیبَها؛ من دوستان خدیجه را نیز دوست می‌دارم.[19]»

و نیز روایت شده روزی پیرزنی بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد شد، پیامبر او را مورد لطف و مهربانی قرار داد، پس از رفتن او عائشه علت آن همه لطف را جویا شد، حضرت فرمود: این بانو در زمان خدیجه بر من وارد می‌شد.[20]

آری آنهایی که در راه خدا قدم برداشتند و تلاش خود را در مسیر او قرار دادند، هرگز از یادها و خاطره‌ها نمی‌روند.

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق                                              ثبت است بر جریده عالم دوام ما

به همین جهت به اعتراف عائشه، هرگز پیامبر اکرم از یاد خدیجه و گفتن مدح او خسته نشد. «قالَتْ: کانَ رَسولُ اللهِ إذا ذَکَرَ خَدیجَةَ لَمْ یَسْأَمْ مِنْ ثَناءٍ عَلَیْها وَاسْتِغْفارٍ لها؛ عائشه گفت: رسول خدا همیشه این گونه بود که هرگاه خدیجه را یاد می‌کرد، از گفتن ثنای او و استغفار برای او خسته نمی‌شد.»[





کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی
خاطر ه همیشه جاوید

 

آمده بود دیدنم ؛ساکت و مهربان نگاهم میکرد و چند کلمه بعد از نگاه مهر با ن او دلمو بیشتر می شکست

یواش درگوشی گفت چیزی نمی خواهی؟؟

خودمو جمع کردم گفتم دعا کن کم نیارم آخه میترسم فشاردرد بزنه امتحانمو را خراب کنه...

اول نمی دونستم منظورش از اینکه چیزی لازم نداری این بوده که اون سفری در پیش داره...

گفتم به بچه های امداد گر بگو برام یه مسکن جور کنن تا امشب کمی راحت باشم ..خه یه مرتبه صدام در میاد و مجروح های اتاق بغلی  که صدای خودشون در نمیاد برام بلند بلند دعا میکنند نمی خواهم کم بیارم....

با لبخندش گفت تو کجا و من کجا.....

ازش پرسیدم  تو چه نیرویی داری؟

از صبح سر پا هستی هنوزم اینجارو ول نمی کنی؟

بابا برو استراحت.. بنده خدا منتظرت هست... یه لبخند دیگه زد.. گفت شاید برای همیشه باید منتظر بمونه..

گفتم خدا نکنه من دلم میخواهد قبل از مردنم..... ببینم دوست گلم عروس شده ....و بچه هاشو ببینم و بعدش بمیرم

خنده ای کرد و گفت ....نه این دعای تو باعث میشه جنگ ادمه پیدا کنه و بعد چند تا بچه یتیم بمونه روی دستت

بعد از یک ربع راضی اش کردم بره تا محمد علی انو بسپاره به خانواده اش.. البته خونه مریم نزدیک بیمارستان بود

اما نمیشد تنهایی اون وقت شب توی تاریکی بره خونه...

خدود 10 دقیقه گذشته بود که یکمرتبه بیمارستان به لرزه در امد البته سر وقت خودش لرزید .. چون هر شب عراقیهاهمین موقع ها به قول حاجی افسر نگهبانی شون که عوض میشد یه سری مهمات خرج ما می کردن....

ولی نمیدونم چرا  امشب دلشوره پیداکردم.. تسبیح مجروح مشهدی رو که هدیه گرفته بودم رو برداشتم با یا امام رضا شروع کردم... یک دور بیشتر نزده بودم که دیدم طه جلوی در اتاق ایشتاده...

خدای من لباسش پر خون بود.. رو کرد به من گفت بی بی فاطمه مونس ات پر کشید...

نمی خواهی بهش خدا حافظی کنی؟

خشکم زده بود با زحمت از تختم پایین امدم..... دیگه نمی فهمیدم چی میگم و کجا میرم...

یک مرتبه توی بخش او پی دی بیمارستان دیدم بالای دو تا جنازه طه زانو زد....

تمام دنیا درور سرم چرخید... همه صحبتهای امشب توی گوشم بود.. نمی خواهم باورکنم

پرنده من.. مونسم... به قول بچه ها خواهر دو قلوی من... اینجا کنار همسفرش راحت خوابیده

 

اما توی دستش چیزی بود... دستشو باز کردم .. پلاک همسفرش بود... پلاک محمد علی

عزیزم مریم خوشبوی من شهادتت مبارک منو هرگز فراموش نکن...

طه به تو هم تبریک میگم خوش به حالت که اینچنین خواهری داشتی..

حالا بعد از سالها  توی  ماه شهریور دقیقا همون روزهایی که پرنده من  پرواز کرد ..به یاد مریم عزیزم  میافتم بازم مثل همون شب سردم میشه نمیدونم چرا....

ولی درماندگی یک طرفه جاماندگی و دنیا زدگی یک طرف وجودم راآزار میده

سبز لباس سپید روی من مریم همیشه خوشبو برایم دعا کن..





کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی
رمضان الکریم رسید

 یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون

 

این دهان بستی دهانی باز شد تا خورندی لقمه های راز شد
لب فرو بند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
چند خوردی چرب و شیرین از طعام
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر
یک شبی بیدار شو دولت بگیر

 

 

رسول خدادرآستانه فرارسیدن  ماه رمضان خطاب به مردم فرمود:

 

   ای مردم!  ماه خدا همرا با برکت و رحمت و مغفرت به شما رو کرده است.                           

 

ماهی که نزد خداوند بهترین ماههاست روزهایش بهترین روزها و شبهایش بهترین شبها و ساعتهایش بهترین ساعات. 

 

ماهی که شما به مهمانی خدا دعوت شده اید و خداوند شما را عزیز داشته است.           

 

نفسهای شما در این ماه ثواب تسبیح دارد و خواب شما ثواب عبادت ،اعمالتان مقبول و دعاهایتان مستجاب است.                                                      

 

پس با نیتهای صادقانه و دلهای پاکیزه از خداوند بخواهید که توفیق روزه داری و تلاوت قرآن

 

را به شما مرحمت فرماید. 

 

چرا که بدبخت کسی است که نتواند از فرصت این ماه استفاده کند و از آمرزش محروم گردد.  

  

سپس توصیه های زیررابه روزه داران فرمودند

  

 

1- هنگامی که تشنه و گرسنه شدید بیاد تشنگی و گرسنگی قیامت بیفتید.                  

 

2- به فقیران و محرومان با صدق و صفا کمک کنید به پیران و بزرگسالان احترام بگذارید.        

 

3- کودکان را مورد محبت و مهربانی خود قرار دهید.                                 

 

4- به خویشان و بستگان مهر ورزید و زبانهای خود را از آنچه نباید گفت باز دارید.             

 

5- چشمانتان را از آنچه حلال نیست بپوشانید و گوشهای خود را از صداها و سخنان حرام ببندید.  .

 

6- با یتیمان مهربانی کنید تا دیگران با یتیمان شما خوش رفتار باشند.                         

 

7- از گناهان توبه کنید و پس از هر نماز دستهای خود را به دعا بلند کنید زیرا که وقت نماز بهترین وقتهاست و خداوند در این وقت نظر خاصی به بندگان دارد.                              

 

8- هر که از شما روزه داری را افطار دهد گناهانش بخشیده می شود اگر چه به نصف خرما یا جرعه آبی باشد.                                                                          .

 

9-  کسی که در این ماه نماز مستحبی بجا آورد برات نجات از دوزخ را خواهد گرفت و هر که در این ماه نماز واجبی را ادا کند ثواب هفتاد نماز را به او خواهد داد.

 

10- هر که در این ماه بسیار بر من صلوات بفرستد خداوند ترازوی اعمال شایسته او را سنگین خواهد فرمود.

 

11-  کسی که در این ماه یک آیه قرآن بخواند ثواب کسی را دارد که در ماههای دیگر تمام قرآن را خوانده باشد.

 

12-  ای مردم! درهای بهشت در این ماه بر روی شما باز است از خداوند مهربان بخواهید تا بر روی شما نبندد و درهای جهنم بسته شده است از خداوند بخواهید بر روی شما نگشاید 

 

 

  

 مولوی چنین فرموده است

آمد رمضان و عید با ماست

  

قفل آمد و آن کلید با ماست

 

بربست دهان و دیده بگشاد 

 

وان نور که دیده دید با ماست

 

آمد رمضان به خدمت دل

 

وان کش که دل آفرید با ماست

 

در روزه اگر پدید شد رنج

 

 گنج دل ناپدید با ماست

 و آرزو میکنیم

 

  

کاش دراین رمضان لایق دیدارشوم

 

سحری بانظرلطف توبیدارشوم

 

کاش منت بگذاری به سرم مهدی جان

 

تاکه همسفره تو لحظه افطارشوم

  

استشمام عطر خوشبوی رمضان:

 

 ماه رحمت؛ ماه ریزش برکت الهی؛ ماه مغفرت؛ ماه میهمانی خدا؛

ماه قرآن؛ ماه دعا وماه تزکیه نفس

گوارای وجود پاکتان باد





کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی
خاطره ای از یک غریب اشنا

چند روی بیش نیست که با او هم کلام شدم...

صحبتهایی پیش آمدتا رسید به آنجا که گاهی دلتنگ روزهای دفاع مقدس میشود....

حرفهایی که رد و بدل شد حاکی از غم و هجر یاران سفر کرده و جاماندن بود..

ولی یک مرتبه مثل همان سالهای نبرد .. .

بازهم خاطری تلخ و شیرین صحبتهای دو جامانده را به یک مدار بسیجی کشاند..

آخه بسیجی ها آخر ین کلام دوستانشون تکه ای زیبا بود از شیرین کاری هاشان...

 و یا اتفاقاتی که منجر به زدن یک حرف تاریخی میشد...

ینطور بیان کرد:

منطقه سلیمانیه عراق

سر یک قله بودیم بعد از یک عملیات با یکی از دوستان که تقریبا میشه گفت تنها کسانی که تو اون منطقه تو دید دشمن بودن ما دو تا بودیم

و هر چی گلوله بود روانه ما بود.یه خمپاره خوردچندسانتی سر من که حد اقل برا کسی که جنگ رفته قابل قبول نیست..

  با دوستماندازه گرفتم در حدود کمتر از یک متربود......

خلاصه رفیقم حسابی گیج بود...حال خودشو نمیفهمید...

مرتب دستمو بهش میزدم و میگفتم خالت خوبه؟...

یه دفعه گفت:اااااا ما زنده ایم؟؟؟؟؟؟؟من فکر کردم شهید شدیمو تو بهشتیم؟!!!

جدی میگفت

بهش گفتم مرد حسابی صورتامون شده مثل ذغال اونوقت بهشتیا اینحورین؟

کلی خندیدیم

تا مدت ها برا بچه ها تعریف می کردیمو می خندیدیم....

اره روسیاه شدیم و بهشت نرفتیم!!

گاهی دلم تنگ میشه برا اون روزا و اون جاها ....

اشکم جاری میشه........

دیگه طاقتم تمام شد،داشتم  مثل ابر جزقه میزدم....

یک مرتبه همه اون روزها آمد جلو چشمم...

جماعت یک دنیا حرفه بین دیدن و شنیدن...........

ی





کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی