X
تبلیغات
سادات علوی - سجاده ای پر از یاس سادات علوی - سجاده ای پر از یاس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : پنج شنبه 04 اردیبهشت 11 ، 1:38 عصر
ناز خود بگذار و کبر از سر به در آر و گور خود را به یاد آر . [نهج البلاغه]
عزادارى حسین در مهد حکومت اموى

 

عزادارى حسین در مهد حکومت اموى

http://img.tebyan.net/big/1388/10/20091222153618414_6.jpg

پـس از آنکه یزید دریافـت برنامه قتل حسین برخلاف تصورات قبلیش ‍ نتوانست محبت اهل بیت را از دلها خـارج کند و نه تـنها حکومت اموى را مستحکم نساخت بلکه با واکنش قـتـل حسین عـلیه السلام مـواجه گـردیده و حکومـتـش را مـتزلزل مى بیند در مقام ترضیه خاطر اهل بیت حسین بر آمد و آنان را در مجلسى خصوصى احضار کرد و گفت: شما دوست دارید در شام بمانید و معزز و محترم زندگى کنید و همواره مـشمول الطاف و جوائز حکومتى باشید یا به مدینه برگردید و سه حاجت شما برآورده گردد؟
اهل بیت گفتند: ما براى حسین علیه السلام عزادارى نکردیم فعلا مى خواهیم عزادارى کنیم ، یزید اجازه داد و خانه مجللى در اختیارشان قرار داد و هفت روز در دمشق پایتخت حکومت بنى امـیه به عـزادارى پرداختند، تمام زنان قریشى و هاشمى که در شام زندگى مى کردند حتـى زنان بنى امیه و خانواده یزید لباس سیاه پوشیدند و در عزا خانه حسینى شرکت کردند.(1)
نکته: آرى حقیقت آشکار مى شود و از طریق ظلم و گناه هیچکس به هدف نمى رسد.
---------------------------------------------
1-نفس المهموم ص 455.





کلمات کلیدی :
گفتگوی نصرانی و یزید در مجلس یزید

http://www.kheimehnews.com/images/docs/files/000006/nf00006667-2.jpg
از امام زین العابدین علیه السلام روایت شده که فرمود: یزید مجلس ‍ میگسارى ترتیب مى داد و سر مـبارک پـدرم را در مـقـابل خود مى گذاشت و به میخوارگى مى پرداخت ، روزى سفـیر پادشاه در مجلس یزید حضور داشت پرسید: اى شاه عرب این سر از کیست؟ یزید گـفـت: تـرا با این سر چه کار، گفت: چون به نزد پادشاه روم برمى گردم از هر چه دیده ام از مـن مـى پـرسد، مـى خـواهم داستان این سر را بیان کنم تا در شادى تو شریک باشد!
یزید: این سر حسین بن على بن ابى طالب است، نصرانى گفت: مادرش ‍ کیست؟ یزید گـفـت: فاطمه دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم !! نصرانى گفت: نفرین بر تـو و بر دین تـو که دین مـن بهتـر از دین تو است زیرا میان من و حضرت داود پدران بسیارى فاصله است نصارى مرا بزرگ مى شمارند و خاک زیر پاى مرا به تبریک مى گـیرند و شما پسر دختر پیامبر خود را مى کشید با اینکه میان شما و پیامبرتان بیش از یک مادر فاصله نیست سپس گفت: یزید داستان کلیساى حافر را شنیده اى؟ گفت بگو تا بشنوم، نصرانى گـفت در میان دریا جزیره اى است و در آن جزیره کلیسائى است بنام کلیساى حافر و در محراب آن حلقه اى آویزان است و در آن حقه سم دراز گوشى در حریر پـیچـیده است که نصارى گـمـان مـى کنند سم دراز گـوش عـیسى است و هر سال جمعیت انبوهى براى زیارت به آنجا مى روند و گرد آن حقه طواف مى کنند و آنرا مى بوسند و حاجات خود را از خدا مى خواهند، این رفتار مسیحیان است نسبت به سم دراز گوش عیسى بن مریم ولى شما پسر دختر پیامبر خود را شهید مى کنید.
یزید گـفـت این نصرانى را بکشید تا مرا در کشورش رسوا نسازد، وقتى که نصرانى مـطمـئن شد که یزید قصد کشتن او را دارد گفت : یزید بدان که دیشب پیامبر شما را در خـواب دیدم و به من فرمود تو اهل بهشتى از سخن آن حضرت در شگفت شدم اکنون شهادت مـى دهم که خدائى جز خداى یکتا وجود ندارد و محمد فرستاده او است سپس از جاى پرید و سر حسین را به سینه چسباند و مى بوسید و گریه مى کرد تا کشته شد و به درجات رفیعه بهشت نائل آمد.(1)
1-لهوف سیدبن طاوس ص 19 نفس المهموم ص 458- الصواعق المحرقه ص 197.





کلمات کلیدی :
خواب سکینه خاتون در خرابه شام

نام دختر امام حسین  علیه السلام آمنه یا امیمه بود و مادرش رباب به او سکینه لقب داد. حضرت سکینه در زبان عربی و شعر و ادب، سرآمد روزگار خود بود.

امام حسین درباره حضرت سکینه و مادرش، رباب، چنین سروده است:
لعمرک اننی لاحب دارًا *** تکون بها السکینه و الرباب
احبها وابذل جُل مالی *** ولیس لعاتب عندی عتاب
«به جانم سوگند که من خانه‌ای را که سکینه و رباب در آن هستند دوست دارم/ دوست‌‌شان دارم، بیشتر مالم را به آنان می بخشم و از سرزنش دیگران باکی ندارم.»
حضرت سکینه در سال 117 هجری در مدینه از دنیا رفت

حضرت سکینه نقل مى کند: هنگامى که در خرابه شام بودیم شبى در خواب دیدم پنج نفر بر مـرکبهائى از نور سوارند و فرشتگان آنها را احاطه نموده و خادمى نیز با آنها است براهى مـى روند، مـرکبها گذشتند ولى خادم بر طرف من آمد و چون نزدیک شد فرمود: سکینه جدت رسولخدا ترا سلام مى رساند، گفتم بر رسولخدا سلام باد، تو کیستى؟ گـفـت خادمى هستم از خدمه بهشت گفتم : این مردانى که بر مرکبهاى نور سوارند کیستند و به کجا مـى روند؟ گـفـت : اول آدم صفـى الله، دومـى ابراهیم خـلیل الله سومـى کلیم الله چـهارمـى عـیسى روح الله ، گفتم آنکه محاسنش را در دست گـرفـتـه گـاهى مى افتد و برمى خیزد کیست؟ فرمود: او جد تو رسولخدا است ، گفتم : کجا مى روند؟ گفت : براى زیارت پدرت حسین به کربلا مى روند، همینکه نام جدم شنیدم دویدم تـا خـود را به رسولخدا برسانم و از مصائبى که بر ما گذشته او را خبر دهم و بگـویم که ستمگران درباره ما چه کردند که در این میان دیدم پنچ هودجى از نور فرود آمـدند در هر هودجى خانمى نشسته ، پرسیدم این خانمها کیستند؟ گفت اولى حوا ام البشر، دومى آسیه بنت مزاحم سومى مریم دختر عمران ، چهارمى خدیجه خویلد، گفتم خانم پنجمى که دست بر سر نهاده گـاهى مـى افتد و گاهى برمى خیزد کیست ؟ فرمود: او جده تو فاطمه دختر محمد رسولخدا است . گفتم: مى روم و او را از آنچه بر ما وارد کرده اند آگاه مـى سازم ، دویدم جلو فـاطمـه زهرا را گرفتم و شروع کردم به گریه کردن و گفتم :یا امـتاه جحدوا والله حقنا، یا امتاه بددوا والله شملنا یا امتاه استباحوا والله حریمنا، یا امتاه قتلوا والله الحسین ابانا.
((مـادر مـادر بخـدا قـسم حق ما را منکر شدند، مادر، مادر بخدا جمعیت ما را پراکنده ساختند مـادر، مـادر بخـدا قـسم حریم ما را مباح ساختند، مادر، مادر بخدا قسم حسین پدرم را شهید کردند)).
فـرمـود: سکینه جان دیگر بس است که ناله ات جگرم از آتش زد و بندهاى قلبم را قطع کرد این پـیراهن آغشته بخون پدرت حسین است که از خود جدا نمى کنم تا خدا را ملاقات نمایم که ناگهان از خواب بیدار شدم.(2)
---------------------------------------------
1-لهوف سیدبن طاوس ص 19 نفس المهموم ص 458- الصواعق المحرقه ص 197.
389- بحار ج 45 ص 140. نفس المهموم ص 454. لهوف ص 188.





کلمات کلیدی :
فکه می سوزانی ام ..

در سرزمینی  که فکه نام دارد  120 نفر از رزمندگان گردان «حنظله» لشکر 27 محمد رسول الله با لب تشنه به شهادت رسیدند. در یادداشت های باقی مانده از یکی از شهیدان گردان حنظله آمده است: «امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم. آب را جـــیره بندی کرده ایم. نان را جیره بنــــــدی کرده ایم. عطــش همه را هلاک کرده است، هـــمه را جز شهدا، که حالا کنارهم در انتــــــهای کانال خوابیده اند. دیگر شــــهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س)…»
عاشورا  باز آمدم..
کجایید دوستان آب اورده ام....
اگر یک جرعه .. تنها یک جرعه باقی ماند آن را به آسمان بپاشید شاید...
چرا؟؟ شاید آن بالا ستاره ای دیگر تشنه کام به انتظار آب در آسمان فکه چشم براه باشد..

شکسته روزگار پنجره دیده ام ولی...
من از رخ خود نقش خاطرت نشکستم...
به روی خاک تو می نویسم با رد عبور...
که ای رفته به خاطره ها ...من عهد با تو را نشکستم...
روزی هزار بار شکستم شیشه های چشم و دل را ولی...
به امید رسیدن به  جمع  شما..پلاک خود را به نیمه نشکستم...

کاش میان من و تو ...هیچ سیم خارداری نبود..
کاش هرگز جا نمانده بودم....کاش محتاج افریده نشده بودم...
کاش من هم  بین سیم خار دار  منتظرش بودم...
یک جفت   مرکب میخواهد... چه دم پایی ... و چه دو تکیه گاه چوبین.... وچه یک پای مصنوعی..
اما مرا گرچه هیچ مرکبی نمانده ...... دلم.... دلم.... دلم  بین این سیم خاردار ها جا مانده..
ای خاک  مطهر و متبرک ... بیا به روی چهره من بنشین... شاید .. شاید
آبرویی حاصل شود.. شاید ... چشمم
ببینید آنچه را که سالها از او فرو بسته مانده است

آن زمان از طلب دامن تو دست کشم/
که به گیسوی خم اندر خم تو دست کشم/
گرچه ما ناز کسی را نکشیدیم ولی/
ناز کن ناز تو را هر چقدر هست کشم/

با همه دارایی ام به شوق نگاهی از جانب شما به کربلای تان آمدم..
کجایید؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!





کلمات کلیدی :
لک لبیک .. عزیز زهرا...

دوباره ،از پی روز غروبی درد ناک مرا

در وادی سرگردانی به دنبالت می فرستند

دوباره اندر پی  منتقم میگردم ؛دوباره بهانه ام روزگار و سختیهاست

تا برایت چشم هایم را بارانی کنم

توی می آیی ،تو خواهی آمد

 و انتقام سردار بر نی سوار ،را خواهی گرفت

ای آسمان بازهم از خجالت دیدن روز واقعه گلگون شو

و دل آینه ات را باز به روی دشت پر زه خون باز کن

بیا ای سوار یکه و تنها ،مرکب ات؛ بی سوار نمی تواند به خیمه ها باز گردد

تو تنها نخواهی ماند؛که پهلوانانی چون قاسم را به سپاه خود همراه داری

ای کاش زودتر بیایی ای همه ارزوهایم را اجابت

کاش بیایی و   بتوانم ازهمه آنچه که در دل دارم ؛ برایت نقل ها کنم

و از تنهایی و مرثیه هاییی بگویم که هر روز جانم را به لب میسازد

و آنگاه که به مرثیه عمومیرسم دوست تر دارم جانم را فدایش کنم

جانم فدای آن شهسوارعلمداری  که دست و چشم در راه بندگی خدا می دهد

جانم فدای ,تشنه کامی که بر لب آب.. تشنگی را به جان خرید...او  که تا لحظه عروج مرید و عاشق ولایت بود

 فدای لب تشنه ای که برآب چشم می بندد.. تا به چشمه عشق متصل شود

((این الطالب بدم المقتول بکربلا))





کلمات کلیدی :
نامه ایی به خدا

مولا علی. ارسال توسط رضا شاعری

این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه طلبه ای در مدرسه مروی تهران بود و از آن طلبه های فقیر بود. آن قدر فقیر بود که شب ها می رفت دور و بر حجره های طلبه ها می گشت و از توی باقیمانده غذاهای آن ها چیزی برای خوردن پیدا می کرد.یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.
مضمون این نامه :
www.sohagroup.com
نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید، مسجد خانه ی خداست.پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) نامه را در مسجد در یک سوراخ قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه!
او نامه را پنجشنبه در مسجد می ذاره. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی
"نقش هستی نقشی از ایوان ماست                آب و باد وخاک سرگردان ماست"
ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند ،دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:نامه ای که برای خدا نوشته بودند، ایشان به ما حواله فرمودند.پس ما باید انجامش دهیم و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود!






کلمات کلیدی :
جنبش سایبری بصیرت علوی لبیک یا خامنه ای

جنبش سایبری بصیرت علوی لبیک یا خامنه‌ای

» و نرید انمن‌ علی‌ الذین‌ استضعفوا فی‌الارض‌ و نجعلهم‌ الائمه‌ و نجعلهم‌ الوارثین «

ضمن عرض تبریک بمناسبت عید الله اکبر عید امامت و ولایت به اطلاع می‌رساند:

با استعانت از خداوند متعال وتوکل به ذات اقدسش و با توسل به عنایات خاصه حضرت ولیعصر (عج) و در راستای فرمایشات مقام معظم رهبری مبنی بر لزوم آمادگی در جنگ نرم جبهه وبلاگی غدیر بار دیگر سربازان جنگ نرم را فرا می‌خواند.

مگر نه آنکه غدیر روز ولایت و روز اتمام حجت است بر امت رسول الله است؟؟؟ مگر نه بزرگداشت روزهای بزرگ باید حامل درس و جوشش و پایبندی به آن روز عظیم باشد؟؟ آری اینگونه است که در این روز بزرگ و پر از خیر و برکت می‌خواهیم بار دیگر دست بیعت به سوی مولای خویش بریم و با ایشان عهد و پیمان تازه کنیم و دربندگی خدا و سر بازی ولایت بار دیگر دست بر سینه گذارده و به شعائر الله تعظیم کنیم.

 {دشمن تلاش می‌کند. نباید فکر کرد که دشمن از فعالیت منصرف خواهد شد؛ نه، دارید مى‌بینید. در همین روز‌ها، در بحبوحه‌ى گرفتارى‌هاى آمریکا در قضیه‌ى این حرکت مردمىِ وسیعِ جنبش وال استریت در نیویورک و در سایر شهر‌ها و ایالات آمریکا، دولت آمریکا به نظرش رسید که به خیال خودش و به قول خودش، باز یک برگ دیگرى رو کند. یک سناریوى مسخره‌ى تروریستى درست کردند که جمهورى اسلامى را متهم کنند به یک حرکت تروریستىِ مهمل، بى‌منطق و غلط؛ که هر کس از اهل معرفت و فن در دنیا آن را دید، رد کرد، محکوم کرد. متوسل و متشبث به این چیز‌ها می‌شوند، براى اینکه شاید بتوانند خودشان را از آن گرفتارى‌ها نجات بدهند، آن را تحت تأثیر و تحت‌الشعاع قرار بدهند؛ شاید بتوانند بر جمهورى اسلامى فشار وارد کنند. البته این مسئله را دنبال خواهند کرد. قصدشان این است که شریف‌ترین عناصر مبارز و مجاهد در جمهورى اسلامى را متهم به تروریست کنند. آن‌ها خودشان تروریستند. امروز تروریست بزرگ در دنیا، دولت آمریکاست.

 در این قضیه هم دست ما پر است. ما امروز صد سند غیر قابل خدشه در اختیار داریم که نشان می‌دهد دولت آمریکا پشت سر ترور‌ها و تروریستهائى بوده است که در ایران یا در منطقه واقع شده است. ما با این صد سند، آبروى آمریکا را در دنیا خواهیم برد؛ آبروى این مدعیان حقوق بشر و مبارزه‌ى با تروریسم را در دنیا پیش افکار عمومى خواهیم ریخت؛ اگرچه امروز هم آبروئى ندارند

…... شما جوان‌ها باید براى آینده، بیشترین بار این مسئولیت را بر دوش بگیرید و خودتان را بسازید؛ نگذارید دشمن با توطئه‌هاى تبلیغاتى، با دروغ‌پردازى، امید را از دل‌ها بزداید؛ نگذارید بین شما اختلاف ایجاد کنند؛ نگذارید بین ملت و مسئولین، ایجاد اختلاف و جدائى کنند؛ آن‌ها این را می‌خواهند؛ آن‌ها از این یکپارچگى می‌ترسند؛ آن‌ها از این شعارهاى مستحکم شما می‌ترسند؛ آن‌ها از عزم و اراده‌ى جدى مسئولین می‌ترسند؛ می‌خواهند این عزم و اراده را متزلزل کنند. وقتى ملت در کنار مسئولین ایستاده است، هیچ مسئولى احساس تردید نمی‌کند؛ احساس تزلزل نمی‌کند و پیش می‌رود. این براى کشور ما لازم است؛ تا امروز بوده است، ان‌شاءالله در آینده هم خواهد بود. قطعاً ملت ایران در همه‌ى این چالشهائى که امروز با آن مواجه است و احیاناً در آینده هم با آن‌ها مواجه خواهد بود، بینى دشمن را به خاک خواهد مالید.

 ((از بیانات رهبر معظم انقلاب حضرت امام سید علی خامنه‌ای))}

ای مولای من..... ما هرگزمولای خویش را تنها نخواهیم گذاشت، همیشه و همه جا در پشت سرشما گام خواهیم برداشت. هرگز پیمانی که با خون خود بستیم نخواهیم گسست ما خوانان و مقلدان شما چه در این فضای سایبری و چه در فضای حقیقی همیشه و با عزم راسخ گوش به فرمان اوامر جنابعالی خواهیم بودو در مصاف با دشمنان سربازی مطیع و جنگنده در برابر خصم دین و اسلام خواهیم جنگید. دشمنان از خشم قهر ما و زهر نیش قلم ما هرگز آسوده نخواهند بود.‌ای سید علی رهبر ما.. از شما یک اشاره از ما به سر دویدن

جبهه وبلاگی غدیر: در آغاز سومین سال کار و تلاش خود در عرضه ایجاد و ترویج و نشر جنبشهای وبلاگی از سوی وبلاگنویسان ارزشی ادامه می‌دهد و بنا به فرمایشات اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه‌ای اینک جنبش سایبری بصیرت علوی لبیک یا خامنه‌ای در فضای سایبری راه اندازی و پیگیری می‌نماید. لذا از همه وبلاگنویسان و مخاطبین سایبری در نشر و تقویت(نصب بنر و بیانیه جنبش در وبلاگهای خود) این جنبش جهت همکاری دعوت بعمل می‌آورد.

جنبش سایبری: بصیرت علوی لبیک یا خامنه ای
برای حمایت و پیوستن به جنبش این تصویر را با استفاده از کد زیر در وبلاگ یا سایت خود نسخه برداری کنید :

______________




کلمات کلیدی :
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >